درد دل با خدا تمام لحظه های دلم زیر هجوم حادثه منتظریه راهیه تا دوباره به توبرسه زندگی تکرار.................. خسته شدم از همه تکرار ها و کهنگی ها... خاطرات رفت... کلاس ادبیات معلم گفت: ... فعل رفت را صرف کن!... رفتم ..رفتی. رفت.. ساکت میشوم میخندم !... ولی خنده ام تلخ میشود،... استاد داد میزند خوب بعد ادامه بده و من میگویم: رفت... رفت... رفت ... و دلم شکست، غم رو دلم نشست، رفت شادیم بمرد، شور از دلم ببرد ،... رفت ..رفت ..رفت... و من میخندم و میگویم... خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ... کارم از گریه گذشته است به آن میخندم... اسمشو وقتي مي بري...!! لمس کن کلماتم را... اگر چه یادت نمیاد اما میخوام دعات کنم برنمیگردی ولی من بازم میخوام صدات کنم... دیگر نمیخواهم تو را... دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟ گفت: امروز میخواهم حرفهایی كه هرگز نگفته ام را با واژه ها كنار هم بچینم تا بدانی كه چقدر دوستت دارم ...
دلم گرفته ، ای خدا
این روزا هیچکی غیر تو ، درد من ونمی دونه
دلم گرفته ، ای خدا
حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه
دلم گرفته ازهمه
از این روزای سوت و کور
از این ترانه مردگی، از این شبهای بی عبور
دلم گرفته، ای خدا
گریه امونم نمی ده ، چرا دیگه حتی دلم
تو رونشونم نمی ده!?
گناه بی باوری مو ، خودم به گردن می گیرم
اگر نگیری دستامو ، تو دستای غم می میرم
دلم گرفته ، ای خدا
واسه رسیدن به تو ، یه فرصت تازه می خوام
دوباره دستامو بگیر ، مثل روزای بی کسی
دلم گرفته ،ای خدا حتی بهشتو نمی خوام...
ای زندگی
به من آموختی اشک زیباست
درد و رنج
غم و غصه تحفه ی روزگار است
که نصیب هر کس نشود...
آموختی
چگونه بسوزم و بسازم و دم نزنم
چگونه در مقابل شادیها بایستم
و غم و درد و رنج را به آغوش بکشم...
اما چرا نیاموختی که چگونه با تو وداع کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قلمم را برداشتم تا بنویسم
اما نمی دانم از چه بنویسم
دیگر قلمم رنگ کهنگی به خود گرفته
تکرار تکرار از این بیهوده بازیها
رد پای اشکهایم جا ماندست روی صورتم
گو نه هایم خیس است اما صورتم میسوزد
داغی از این اشکهاست
اشکهای مانده از خاطرات...
لمس کن کلماتی راکه برایت می نویسم
تا بخوانی وبفهمی چقدر جایت خالیست...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد...
لمس کن نوشته هایی راکه لمس ناشدنیست وعریان...
که ازقلبم برقلم وکاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم راکه خیس اشک است وپر شیار...
لمس کن لحظه هایم را...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم...
لمس کن این باتو نبودنها را...
مرا در برهوت اين بي ساماني رها مي كني كه چه؟!
ادعاي پريشاني نمي كنم بي حضورت، كه تو خود بر احوال دلم آگاهي!
مي داني كه! چه بد عادتي است بي تو بودن!
چه سهمگين است اين كه بي تو بودن جزء سرنوشت شود!
عزيزم!
آنقدر در اين بي ساماني تنيده ام كه نگاهت از بي تابي دلم خبر نمي گيرد.
چه بد آغازي! چه بد انجامي!
خسته نگاه هاي دور از انصافم! خسته آشوب هاي كلامم! من خسته ام عزيز! خسته ام و دور! دور از سوي نگاهت! چه كنم؟!
به من بگو اين برهوت بي انجام را بي تو چه كنم! آتش دلم را چگونه خاموش كنم!
دلم لك زده است براي رفتن، گذشتن، عبور كردن... مثل كبوتر كه مي رود تا دو باره شروع كند. مي ترسم. از اين همه دلتنگيها، از اين همه دلبستگي ها، از اين همه وابستگي ها... مي ترسم از جدايي.. مي ترسم حتي ندانم كي تمام شد!
زمستاني مي شوم.. برفي مي شوم.. مي بارم.. آرام و سنگين و پر ابهت و سفيد...
بار ديگر زمستاني مي شوم.. سرد و بي رحم و بي سر و صدا و پر سوز...
كاش مي شد قدمي از قدم بر نداشت و كو چيد!
نمي دانم دلتنگيت را بر روي كدامين ديوار اين كوچه بنويسم!
آري! من بودم و تو بودي و خدا... و سكوت!
و من در پي آن رازي كه عاشقانه با خداي خود نجوا كردي، اشك هايم را نثار جاده زندگي ام خواهم كرد.
تو مي ماني و عشق...
و من مجبور و محكوم به گذر از اين كوچه....
جواني من! غرورت مرا به ياد تار هاي عنكبوت مي اندازد همان عنكبوتي كه خيال مي كند خانه اي محكم ساخته است. خيال مي كند كه همه چيز دارد و با او به همه چيز مي رسد. غرورت مرا مي ترساند، چون مي بينم كه خانه عنكبوت چه راحت با نسيمي فرو ميريزد.
دلم به حال تو مي سوزد. چشمهاي بي پروايت، نگاه غريبه ات، دل مرا مي لرزاند. مرا به ياد روزي مي اندازد كه خانه ات فرو ريخته باشد و آسمان بالاي سرت سياه شود و آن روز با فرصتي كه نداري به ديواري از درد تكيه خواهي زد...
اي جواني من!
مي خواهم غرورت را بشكنم كاش بيايي و بگذاري كه خوب باشي و دل به درياي با عشق بودن بسپاري. اي جواني من دست از سرم بردار گاهي از دست تو آرزوي بهتري جز خاموشي ام ندارم...
اي جواني من...! حيف نمي داني چه زود از دست خواهي رفت.
قلب آسمان گرفت
و عشق با تمام برف هاي زمين ذوب شد...
و من به مصيبت تازه خود خنديدم!
شاید اشتباهه اما عاشقا دروغ میگن
آدمای مهربونو با وفا دروغ میگن
بذا بی پرده بگم که به شما دروغ میگن
اونا که میان به این بهونه ها که اومدن
از توی شهر قشنگ قصه ها دروغ میگن
اونا که فدات بشم تکه کلامشون شده
به تموم آسمونا به خدا دروغ میگن
اونا که با قسم وآیه میخوان بهت بگن
تا قیامت نمیشن ازت جدا دروغ میگن...
دلمان خوش است که می نویسیم و دیگران میخوانند و عده ای می گویند،
آه چه زیبا ، و بعضی اشک می ریزند و بعضی می خندند
دلمان خوش است به لذت های کوتاه ، به دروغ هایی که از راست بودن
قشنگترند،
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود
با شاخه گلی دل می بندیم ، و با جمله ای دل می کنیم
دلمان خوش است به شب های دو نفری و نفس های نزدیک
دلمان خوش می شود به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی
و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود چقدر راحت لگد می زنیم
و چه
ساده می شکنیم همه چیز را...
یادت میاد که من چطور یک دفه عاشقت شدم بدون اینکه بذاری سوار قایقت شدم
یادت میاد نگات پر از شکایت و فاصله بود اما بجاش نگاه من صبور و پر حوصله بود
یادت میاد وقتی بهت گفتم چقدر دوست دارم گفتی ببین من فرصت این قصه هارو ندارم
یادت میاد با این جواب خسته شدم از زندگی تو رفتیو من موندمو یه دریا غرقه تشنگی
یادت میاد به چشم تو فقط یه دیوونه بودم یا مثل یه مرغ غریب دنبال یه دونه بودم
یادت میاد که عمر من وقف تو و پنجره بود یه روز چشت افتاد به من این بهترین خاطره بود
یادت میاد مردم مارو به همدیگه نشون دادن جز ما تموم عاشقا از چشم مجنون افتادن
یادت میاد دل تو رو یکی یه جایی برده بود اونوقت دل من خودشو به چشم تو سپرده بود
وقتی بهت گفتم یه روز با من مدارا میکنی گفتی یا از اینجا برم یا منو رسوا میکنی
یادت میاد یه روز واست یه دسته گل چیده بودم عصر همون روزم تورو با دیگری دیده بودم
یادت میاد که پرسیدم برام تبسم میکنی جواب دادی معلومه نه چون خودتو گم میکنی
یادت میاد حتی یه بار دلت واسه دلم نسوخت چشات یه بار نگاهشو به چشم عاشقم ندوخت
یادت میاد تو رویاهام قصری واست ساخته بودم تقصیر من بود که تو رو به خوبی نشناخته بودم
یادت میاد یه شب که بارون میچکید ازآسمون با التماس خواستم ازت یه امشبو پیشم بمون
یادت میاد جواب تو یه خنده ی ساختگی بود شاید مقصر نبودی حرفت مال خستگی بود
یادت میاد گفتم یه روز مجنون مث فرشته بود گفتی رها کن قصه رو اینا مال گذشته بود
یادت میاد قرارمون بود زیر یه درخت سیب نشون به اون نشون که ما دو اشناییم دو غریب
یادت میاد اون روزو که سر قرار نیومدی پیغام فرستادی برام که خوب تو ذق من زدی
یادت میاد گفتی باید به دوریت عادت بکنم باید تو رویاهام به تو بازم محبت بکنم
وقتی تفعل میزدم نیت من فال تو بود هیچیش مال خودم نبود دلم همش مال تو بود
یادت میاد که من به خاطرت چه حرفا شنیدم تو گفتی این کارا چیه من که هنوز نفهمیدم
یادت میاد یه شب تو خواب زیر یه بارون شدید رفتیم یه جا با هم دیگه که هیچ کسی مارو ندید
یادت میاد تعبیر خواب من فقط جدایی بود هر چی محبت دیده بودم از تو بیوفایی بود
یادت میاد تو رفتی و به ارزوهات رسیدی به سادگی رو رویاهام یه خط قرمز کشیدی
دیگر نمیخواهم تو را
گر باز گردی از سفر اواره گردی هر گذر شب را نخوابی تا سحر
دیگر اگر یارم شوی شمع شب تارم شوی در اشکها غلتان شوی
دیگر نمیخواهم تو را
گر باز گردی از خطا اواره گردی هر کجا ای سنگدل ای بی وفا
دیگر نمیخواهم تو را...
فقط یک بهانه می خواهم
برای عشق بازی با دلم
یک نگاه و کاشانه می خواهم
برای رقص و شور شعر هایم
چشم تو و یک ترانه می خواهم
برای با تو ماندنم
یک عشق بی کرانه می خواهم
من برای واژه های گوشه گیرم
یک کتابِ پر افسانه می خواهم
برای ماندن بی تردید و خواندن بی تخریب
یک بغل احساس جانانه می خواهم .
برای با تو جاری شدن
یک تعبیر ساده می خواهم
و آخر هم
از اینهمه هیاهو و تلاطم
من تو را یکبار بی بهانه می خواهم...
نه…..گفت دوستم داری؟….گفت:نوچ…..گفت:اگه
بمیرم برام گریه می كنی؟؟؟…..گفت:اصلا….دختره چشماش پر از اشك شد….هیچی نگفت….پسره
بغلش كرد و گفت:تو خوشگل نیستی زیباترین
هستی….تو رو دوست ندارم چون عاشقتم….اگه تو
بمیری برات گریه نمیكنم چون من هم می میرم…..
زمانی كه تو را شناختم زندگی برایم معنای دیگری پیدا كرد!
چون در تمام مراحل زندگی ، از تپه ها تا كوره راه ها پشتیبان من بودی!
سنگ صبورم شدی...
غم خوار و یار و یاورم شدی...
... و برای من این كار یعنی اوج جوانمردی!
اگر تو نبودی و واژه "عشق" را برایم تفسیر نمیكردی ،
چه كسی تشنگی مرا درمان و روح خسته ام را توان میبخشید تا در پیچ و خم مشكلات زندگی دوام بیاورم؟!
از وقتی نگاهت با نگاهم آشنا شد ...
از دریچه چشمانم همه اندوه درونم را مثل یك كتاب خواندی !
و سطر سطر خالی آن را با امید پر كردی !
و سوار بر قایق صبوری همراهم شدی !
دیروز من راه گم كرده ، نا امید و شكست خورده بودم و امروز نوبت توست؟!
انتظار نداشتم تو را ، كه بذر امید را در بسیاری از دلها نشاندی اینگونه نا امید و از پا افتاده ببینم !
از تو توقع ندارم كه صبور ، مقاوم و مبارزانه پنجه در پنجه حوادث بیندازی و شكست را به پیروزی تبدیل كنی...
چون میدانم خودت آگاه تر از من به حل مسائل و مشكلات خواهی پرداخت !
اما توقع دارم بار غمت را از من ؛ كه وامدار محبت هایت هستم پنهان نكنی !
این وظیفه من است كه محبت هایت را جبران كنم !
غم خوار و سنگ صبورت باشم ...
باور كن! من هم مانند سایر آنهایی كه خود را مدیون یاری و یاوری های بی مزد و منت تو میدانند حاضرم جان را در راهت فدا كنم !
اینك رفته ای و هیچ زمانی را برای بازگشت خود معین نكرده ای ...
و من باز در پیله سكوت نشسته ام !
و حس میكنم در قایقی شكسته ...
در شبی سرد و ظلمانی ...
اسیر دست طوفانهای سهمگین زندگی ...
راه را گم كرده و به سوی آینده ای نامعلوم پیش میروم !!!
... و تو در كنارم نیستی تا هدایت كشتی شكسته ام را بر عهده بگیری !
از تو این انتظار را دارم كه در خشكسالی عاطفه ها ، مرا دریابی و باور كنی!
این من هستم كه به تو نیاز دارم ...
و این تو هستی كه باید غم هایت را با من تقسیم كنی ...
آری!
تو رفته ای و این چشم پر امید من است كه بدرقه راهت شده است !!!
شايد زندگي آن جشني نباشد که آرزويش را داشتي اما حال که به آن دعوت شده اي تا مي تواني زيبا برقص
********************
يک قطره اشک مى اندازم تو دريا - تا زمانى كه پيداش كنى دوستت دارم. - اگه پيدا كردي اون وقت تو رو فراموش مي كنم********************
سخت است هنگام وداع ....
آنگاه كه درمي يابي چشماني در حال عبور است...
پاره اي از وجو تو را نيز همراه با خود ميبرد...!!!
********************
نمي دانم چرا ما انسان ها عادت داريم آبي وسيع آسمان را رها كنيم و جذب آبي كوچك چشماني شويم كه عمقي ندارد با اينكه مي دانيم روزي بسته خواهد شد اما آسمان كي بسته خواهد شد
اَز آدما بگـــ ـــذر
دلتـ ـ ـ را گنده تــ ـر ڪـטּ
ناراحتـ ـ ـ ـ ایـטּ نبــــ ــاش ڪہ چرا جاده ے رفاقتـ ـ ـ
با تو همیشہ یڪ طرفہ اَستـ ـ ـ
مہم نیستـ ـ ـ ـ اگر همیشہ یڪ طرفہ اے
شاد باش ڪہ چیزے ڪم نگذاشتہ اے
و بدهڪار خودتـ ـ ـ ، رفاقتتـ ـ ـ و خُــ ــدایتـ ـ ـ نیستے
پاییـــ❦ ــز باشــد یا بهــ❧ــار
ســرد باشد یا گـــرم
بارانـــــ☂ـــی باشد یا ابــ☁ـــری
آفتابـــ☀ـــی هم که باشـــد،
فرقــــی مگر می کنــد ؟؟
تو میمانی

نمیمیرد دلی کز عشق میگوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد
نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها
نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است
پشت دریاها

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشهی عشق
قهرمانان را بیدارمه مطلب
جای تو خالیست

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
در گلستانه

دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
زهر شیرین

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
خوش خیال کاغذی
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم.. با من ازدواج میکنی؟
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
در حریــم فاطمیه مــــرغ دل پـــــر می زند
نالــه از مظلــــــومــی زهـــرای اطهــــر می زنــــد
به ردپایت قــانعــــم ↓
....
و گاه گشت این دیار چه ساده بی تو میرود تو بی صدا قدم بزن مرا حواله کن به من
و یاد تو ورق ورق کتاب میشود مرا بیا و بی هوای من کتاب را ورق بزن
در این هوای تار عشق تو روزنی به نور باش بیا بلا به جان این صدای سوت و کور باش
هوای دل گرفته است بیا و شوق و شور باش برای دیدن طلوع تو اندکی صبور باش
شبیه تو ندیده ام شبیه تو نخوانده ام به واژه های کال کال چه قصه ها نرانده ام
لطفا تا بارگذاری کامل تصاویر شکیبا باشید…
باید یاد بگیریم :
استاد تغـیـیـر باشیم نه قربانی تقدیر؛
در بازی زندگی اگر عـوض نشویم، تعـویض می شـویم…
…
مدتهاست مجازی میخندیم…
مجازی شادیم…
مجازی عاشق میشیم…
مجازی همدیگه رو دلداری میدیم…
امــــــا…………..
واقعی تنهاییم!
واقعی درد میکشیم!
واقعی از عشقهای مجازی لطمه میبینیم…..
…
گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟ نگفتی سرما میخوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟
گفت: کاپشن قشنگی بود،نه؟
گفتم: آره!
گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. ولی من فقط دوستش داشتم!!
…..حسین پناهی ….
....
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم
…
تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم
…
این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
لطفا تا بارگذاری کامل تصاویر شکیبا باشید…
نظر یادتون نره عاشقققققققققققققققققققا
دانیال
اشعار کوتاه عاشقانه
چندی است که بیماره وفایت شده ام
در بستر عشق و چشم به راحت شده ام
این را تو بدان اگر بمیرم روزی
مسئول تویی که من فدایت شده ام
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
چه کنم یاد نداد حرف دگر استادم
................
گل یخ در زمستان تو هستم
اسیر نازه چشمان تو هستم
مرا پرپر مکن با بی وفایی
که من مشتاق دیدار تو هستم
از دوست چه میماند از آیینه فردا
جز حرف دل انگیزش.جز خاطره ای زیبا
..................
امشب شب آخریه که مزاحمت میشم
خورشید فردا ماله تو ببخش که عاشقت شدم
بدرقه لازم ندارم میرم ای عزیزترین
نزار بمونه زیره پا قلبمو بردار از زمین
دوست دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود
غافل از اینکه دل من منتظر اشاره بود
.....................
ای دل سوزانده سامانم کو ؟
ای کالبد تهی شده جانم کو؟
امروز که از همیشه مشتاق ترم
ای خانه ی سوتو کور مهمانم کو
نسبت به تو حس بی میلی دارم
من ناز نمیخرم شما هم نفروش
چون عاشق کشته مرده خیلی دارم
غصه هاي بعد اون
وقتي غصم ميگيره دلم مي خواد بميرم
يا اين كه توي دستام دستاتو باز بگيرم
زندگي بود چه نامرد تورو ازم جدا كرد
فهميد كه عاشقم من ديگه منو رها كرد
وقتي بردش آسمون ديگه اميد نداشتم
تو قاب عكس قلبم عكسشو جا گذاشتم
ديگه توي اين روزا بدجوري كم آوردم
جاي نگاه و حرفاش غصه و غم آوردم
براي چي بمونم يا واسه كي بخونم؟
بهتره زودتر برم ديگه تنها نمونم
جانمحمدي
--------------------

گر از عشق ميشه قصه نوشت ميشه از عشق تو گفت...
ميشه از عشق تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد..
آره از عشق تو ديونگي هم عالميه...
==================

عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بي روي تو درهاي جهانم بسته است
از دست تو خواهم كه برآرم فرياد
در پيش نگاه تو زبانم بسته است
---------------------------
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بي روي تو درهاي جهانم بسته است
از دست تو خواهم كه برآرم فرياد
در پيش نگاه تو زبانم بسته است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و من برگ بودم كه توفان گرفت و ديدم كه اين قصه پايان گرفت
بهار تو آمد به ديدار من و آخر مرا از زمستان گرفت
كوير تنت را به باران زدند تن آسمان از عطش جان گرفت
تو مي رفتي و چشم من چشمه بود و من خيس بودم كه باران گرفت
عجب بارشي بود بر جان من كه چون رودي از عشق جريان گرفت
هواي تو بود و خيال تو بود كه دست مرا در خيابان گرفت
حقيقت همين است اي نازنين كه چشمت غزل داد و ايمان گرفت
تو و كوچه و آن زمستان سرد و من برگ بودم كه توفان گرفت
======================
اَگه بي وفـا بشي ،رفيق نيمه راه بشي ،با کـَسي آشنا بشي ،ميميرم
اَگه منو جا بذاري ،رو دلم پا بذاري ،بري تـَکو تنها بذاري ،ميميرم
تو منو خار نکـُن ،منو بيمار نکـُن ،عاشق ديوونهَ تو اينهمه آزار نکـُن
گِله بسيار نکـُن ،شَبَمو تار نکـُن ،جملهء مي خوام بـِرَم روديگه تکرار نکـُن
اَگه بي وفا بشي ،رفيق نيمه راه بشي ،با کـَسي آشنا بشي ،ميميرم
اَگه منو جا بذاري ،رو دلم پا بذاري ،بري تـَکو تنها بذاري ،ميميرم
شبی تاریک و پر از سکوت در اتاقم تنهاتر از همیشه... ناامید از فردایی روشن... بازم نقش چشمات در خیالم... تنها جایی که با همه بی قراریهام احساس آرامش میکنم... خاطرات با تو بودن در حال رفت وآمد در ذهنم هستن... هنوز چشم به راهتم دیونه... آخه چرا این نفسام تلخه واسم؟ ای کاش زودتر از موعود مقررم فرشته مرگ مرا به کام خویش می گرفت و این روح خسته را به آسمونا میبرد
هر جا که باشه دیگه بدتر از این جا که نیست... شاید این جوری یک بار بمیرم... ولی الان همه لحظاتم شده مردن و زنده شدن... بذار حداقل یک کم از قصه عشقمون بگم تا شاید خوابم ببره... یکی بود یکی نبود غیر خدا هیچکی نبود یکی عاشقی بود که یک معبودی داشت... عاشقه دل خوش به وجود معبودش بود و پرستش اون بالاترین عبادتش بود... نمیدونست که یک روز الهه اش میره دنبال سرنوشتش و اونو تنها میزاره
و هیچی جز یادش براش یادگاری نمیزاره... نشنیدم چی گفتی: یک کم تندتر بگو: چی! روزهای شاد هم داشتیم! خوبه! ولی میدونی چیه: این حرفتم باور میکنم آره روزهای شاد هم داشتیم ولی این قدر روزای غمگین داشتیم که شادیهای کوچیکمون لا به لای دریای غمها گم شدن
دیگه بسه تو قفسی که این دنیا واسمون ساخته زندگی کردن... دیگه بسه غصه خوردن... دیگه بسه چشم به راه بودن برای تو... تو رفتی منم رفتنیم با این تفاوت که تو به سوی آینده ات رفتی... ولی من هنوز تو گذشته جا موندم... دیگه پاهایم یاری رفتن بهم نمیدن... دیگه بالهایی که با آرزوهای محالمون واسم مهیا کرده بودی گشوده نمی شوند... می خوام برم از این دیار... تو میگی کجا برم؟ هر جا که برم خیالت ولم نمیکنه... نیستی که ببینی دیگه هم زندگیم شده رویای شیرین تو... آخه با انصاف به منم حق بده... منم دلم می خواست همیشه با تو باشم... ولی به چشم
خودت دیدی که نشد...! پس به خاطر من اگه هنوزم دوستم داری در مسیر سرنوشتت حرکت کن... بیشتر از این به خودت عذاب نده... ازت خواهش میکنم اگه هنوز فراموشم نکردی... سخته بگم: ولی میگم: من حقیر را از یادت ببر... اگه دوستم داری نذار بیشتر از این قربانی بشیم
اگه چشمات من و میخواست
تو نگاه تو میمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات میسپردم
اگه اسممو میخوندی
دیگه از یاد نمیبردم
اگه با من تو میموندی
همه دنیا رو میبردم
خیلی سخته خیلی سخته از عشق یه نفر بسوزی اما نتونی بهش بگی خیلی سخته یه مدت با یکی باشی به خیال اینکه دوست داره اما بعد بفهمی اینا همش ساخته ذهن خودت بوده و اصلا از اول عشقی وجود نداشته اون موقع است که می شکنی نمی دونی چی کار کنی از یه طرف دلت پیش اونه از یه طرف می دونی که دوست نداره مجبوری به اون فکر نکنی چی کار می کنی اون موقع است که یاد این شعر می افتی
اونی که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت رفت
رفت از کنارم
از درد دوریش من بی قرارم
خیال می کردم پیشم می مونه
ترانه ی عشق واسم می خونه
خیال می کردم یه هم زبونه
نمی دونستم نامهربونه
با اینکه رفته اما هنوزم
از داغ عشقش دارم می سوزم
فکر وخیالش همش باهامه
هر جا که می رم جلو چشامه
دلم می خواد تا دووم بیارم
رو درد دوریش مرهم بزارم
اما نمی شه راهی ندارم
نمی تونم من طاقت بیارم
برایت عمر جاویدان بماند
خدا را میدهم سوگند بر عشق
هر آنخواهی برایت بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبزه باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
نه
تا در غم عاشقی نمانید
این عشق به اختیار نبود
دانم که همین قدر بدانید
هرگز مبرید نام عاشق
تا دفتر عشق بر نخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید
معشوقه وفا به کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید
اینست رضای او که اکنون
بر روی زمین یکی نمانید
اینست سخن که گفته آمد
گر نیست درست بر مخوانید
بسیار جفا کشید آخر
او را به مراد او رسانید
اینست نصیحت سنایی
عاشق مشوید اگر توانید
زيرا بی وفا نيست
تنهايی را دوست دارم
زيرا عشق دروغی در آن نيست
تنهايی را دوست دام
زيرا تجربه کردم
تنهايی را دوست دارم
زيرا خداوند هم تنهاست
تنهايی را دوست دارم
زيرا....
در کلبه تنهايی هايم
در انتظار خواهم گريست
و انتظار کشيدنم را
پنهان خواهم کرد
عشق یعنی تنها باشی و یک تکیه گاه
او که چشمش آسمان باشد و چشمانت زمین
f آسمانی بودنت باشد همین
چون کویری تشنه باشی بی قرار
که گویی هردم آسمان بر من ببار
عشق یعنی حسرت پنهان دل
زندگی در گوشه ویرانه دل
عشق یعنی اینکه همچون سرنهی بر پای یک دل داده ای
اینکه موج گردی بی امان بهر دریای غم و اندوه و آه
عشق یعنی سایه ای در یک خیال
آرزویی سرکش و گاهی محال
عشق یعنی کوچه ای دور و دراز
با هزاران سختی و شیب و فراز
عشق یعنی عطر گل های بهشت
عشق یعنی زندگی و سر نوشت
شیو نظراتآنکه از درد دل خود به فغانست منم**وآنکه از زندگي خويش به جانست منم
آنکه هر روز دل از مهر بتان بردارد**چون شود روز دگر باز همانست منم
آنکه در حُسن، کنون شهره ي شهر است تويي**و آنکه درعشق تو رسواي جهانست منم
آنکه در صومعه چل سال شب آورد به روز**وين زمان معتکف دير مغانست منم
در غمت گرچه به يک بار پريشان شده دل**آنکه صد بار پريشان پريشان تر از آنست منم
عاشقانت همه نامي و نشاني دارند**آنکه در عشق تو بي نام و نشان است منم
عاقبت همچو«هلالي» شدم افسانه ي دهر**آنکه هر جا سخنش ورد زبانست منم
------------------------------
به دنبال كسي هستم كه با درد آشنا باشد **دلش غمگين خودش ساده كمي از جنس ما باشد
به دنبال كسي هستم كه گر گويم غم خودرا **كه با سوزو غم ودردم به هر جا همنوا باشد
به دنبال كسي هستم كه عشقش واقعي باشد **نه دنياونه زرخواهد نه طالب بر هوي باشد
---------------------------------
در كنج دلم عشق كسي خانه ندارد **كس جاي در اين منزل ويرانه ندارد
دل را به كف هر كه دهم باز پس آرد**كس تاب نگهداري ديوانه ندارد
-----------------------------
پري بودي وبا من راز کردي ***به ناز و عشوه عشق آغاز کردي
مرا آواز دادي " چون رسيدم***کبوتر گشتي وپروازکردي
برچسبها: شعر عاشقونه, شعرکوتاه عاشقانه, شعرعاشقانه, شعر, شعرهای عاشقانه
پنجره هاي قلبت رو وا بکن
روشني صبحـو تماشا بکن
گلايه ها رو خط بزن عزيزم
اگه بدم تو اون حاشـا بکن
*******
مدادو ور دار و يــه دريــا بکش
عکس چشامو با يه رويا بکش
بال نسيـــم روي ابـــرها بکش
يه حس خوبو واسه فردا بکش
*******
محبتـــو با رنگ آبـــــي بـــکش
يه کـــوچه با گــل اقاقي بکش
با حس پاکت تــوي دفتر عشق
يه نقشي از عشق خدايي بکش
ادامه در بقیه مطلب....................
نظر یادتون نره عاشقا...............
اس ام اس تبریک سال نو
اینا خط های آخر دفتر امسال منه :
ــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــ
توی این روزهای آخر سال ۹۱ یه جمله یادگاری برام بنویس !
.
.
لحظات از آن توست ؛ آبی ، سبز ، سرخ ، سیاه ، سفید …
رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن ، روزهایت رنگارنگ !
سال نو مبارک …
.
.
بهار تکرار گل است و بهشت تکرار بهار …
.
.
توی این روزای آخرسال ۲تا جمله هست که باید بگم :
اول تشکر برای بودنت توی سال گذشته
دوم آرزو برای داشتنت توی سال آینده
سال نومبارک …
.
.
بهار ، فصل غنچهها ، فصل شکفتن است …
لبهایتان همیشه بهاری باد !
.
.
شیشه عطر بهار ، لب دیوار شکست و همه جا پر شد از بوی خدا ، همه جا آیت اوست !
نوروزتان مبارک
.
.
اسفند رو به پایان است ، وقت کوچ کردن به فروردین ؛ وقت بخشیدن و صاف کردن دل ، پس مرا ببخش اگر با نگاهی یا صدایی یا زبانی بر دلت ترکی انداختم !
.
.
پروردگارا در این روزهای پایانی سال به خواب عزیزانم آرامش ، به بیداریشان آسایش ، به زندگیشان عافیت ، به عشقشان ثبات ، به مهرشان وفا ، به عمرشان عزت ، به رزقشان برکت و به وجودشان صحت عطا بفرما …
فرستنده : فائزه
.
.
اینک بهار تا دروازه هاى شهر رسیده و رستاخیز دوباره در گیتى دمیده و من در دعایی خاضعانه به درگاه مدبر هستی احسن الحال را برای شما آرزو میکنم !
نوروز مبارک
فرستنده : فرصاد
.
.
موش و بقر و پلنگ و خرگوش و شمار
زین چهار چو بگذری نهنگ آید و مار
آنگاه به اسب بر گوسفند است حساب
میمون و مرغ و سگ و خوی آخر کار
سال نو مبارک
.
.
دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین
شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود
.
.
با دلبرکی تازه تر از خرمن گل
از دست مده جام می و دامن گل
زان پیشترک که گردد از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
.
.
لحظه ای که سال تحویل میشه ، تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند می زنی ؛ کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبهات بمونه !
فرستنده : فائزه
.
.
چو صبح رایت خورشید آشکار کند
ز مهر قبله افلاک زرنگار کند
رسید موسم نوروز و گاه آن آمد
که دل هوای گلستان و لاله زار کند
.
.
بهار ثانیه ثانیه پیشتر می آید و اینجا کسی هست که به اندازهی تمام شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد …
.
.
بهار نزدیک است و هوا پر شده از
“دوستت دارم”هایی که به بادها سپرده ام ، کاش پنجره ات باز باشد …
فرستنده : فائزه
.
.
من به صد خواهش و منت ز خدا خواسته ام
که در این ساعت خیر
مرغ آمین به سراغت آید
و دعایی که تو بر لب داری ، به اجابت ببرد !
سال نو مبارک
.
.
گشت گرداگرد مهر تابناک ایران زمین
روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین
ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر
برترینش کن برایم این زمان و این زمین
.
.
آیینه ی روزگار لبخند خداست
آرامش سبزه زار لبخند خداست
از عطر نگاه باغها دانستم
نام دگر بهار لبخند خداست
.
.
ای کاش هر روزمان نوروز باشد تا نو شویم خودمان ، اندیشه هایمان و عشقمان به همه زیبایی ها …
سال نو مبارک
فرستنده : فائزه
.
.
عید را دوست دارم ، آن زمانی که دست به کار میشوم برای خانه تکانی دلم ؛ دلخوشم به همین گرد و خاک خاطرات تو …
.
.
بر ما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار حکایتی ، امید آنکه کهنه رفته باشد به نیکویی و این نو همی آید به شادی …
سال نو مبارک !
.
.
یک عالمه عطر بید تقدیم تو باد
تبریک بسی شدید تقدیم تو باد
تنها دل و قلوه ایست دارایی ما
این هم دم صبح عید تقدیم تو باد
.
.
فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد !
فرستنده : فرصاد
.
.
با آرزوی ۱۲ ماه شادی
۵۲ هفته پیروزی
۳۶۵ روز سلامتی
۸۷۶۰ ساعت عشق
۵۲۵۶۰۰ دقیقه برکت
۳۱۵۳۰۰۰ ثانیه دوستی !
سال نو مبارک
فرستنده : فائزه
.
.
دقت کردین توی خونه تکونی های عید بعضی وقتا یه وسایل یا یه عکسهایی رو پیدا میکنید که شمارو میبرن توی عالم خاطرات و روزهای گذشته و وقتی به خودتون میاید متوجه میشید که یه ۱۰دیقه ای رفتید به گذشته و برگشتید ؟؟؟
.
.
ای کاش که هر لحظه بهاری باشی
هر روز پر از امیدواری باشی
هر سیصد و شصت و پنج روز امسال
سرگرم شمردن هزاری باشی !
فرستنده : فائزه
.
.
آرزو دارم این نوروزی که پیش رو داری
آغاز اون روزایی باشد که آرزو داری
دِلَم میخواهَد کَسی باشَـ ـد خوب باشَد مِهربان باشَد بَس باشَد هَمهـ یِ ایـ ن بودَن هایَش بَرای مَـ ن باشَد فَقَط بَرای مَن تا تو عاشقانه بودی ، شب من سحر نمی خواست به ستاره دل نمی بست ، از تو بیشتر نمی خواست تا تو عاشقانه بودی شاعرانه بود بودن قهر بود گریه با تو ، دور بود غصه از من ... تا تو عاشقانه بودی واژه هایی از ترانه قصه ، قصه ی یه رنگی شعر ، شعره عاشقانه من به دنبال تو بودم ، تو به فکر هم زبونی من تموم بی قراری ، تو تموم مهربونی ... تو به اشک اجازه دادی توی چشم من بشینه تا غرورم رو شکستم ، گفتی عاشقی همینه. . . گفتی اما دل ندادی. . . گفتی اما دل نبستی. . . گفتی عاشقت نبودم. . . ساده بودی که شکستی. . . . . . ساده بودم مثه آینه ، تا تو عاشقانه بودی فقط از تو می نوشتم ، تا تو شاعرانه بودی . . . تا تو عاشقانه بودی . . .
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
به ماه زل میزنم... نمیدونم باید چکار کنم. . . گیج شدم خیلی سخته آدم کاری رو که دوست نداره انجام بده کاری که آدم رو شکنجه می کنه و مثل همیشه باید بریزه تو خودش که کسی نفهمه اما باید انجام میدادم نه به خاطر خودم به خاطر. . . چند روزه انگار تو جهنمم انگار عذاب قبر میکشم انگار. . . .... نمیدونم. . . قفل کردم بیخیال. .. . . . . ------------------------------------------------------------------- . . . بی اعتمادم کن به همه ی دنیا ، ا ینکه با من باش کنار من تنها، کنار من تنها، کنار من ،. . . تنها از اولین جملت ، فهمیده بودم زود عشق های قبل از تو، سوءتفاهم بود اونقدر میخوامت،. . . همه باهام بد شن با حسرت هر روز از کنار ما رد شن حالم عوض میشه، حرف تو که باشه اسم تو بارونه، عطر تو همراشه.
بهم پوزخند میزنه....
حرصم در میاد شدید...
باز یه آرزوی پوسیده رو در میارم پرت میکنم طرفش...
بهش نمیرسه....
اه...
باز دندوناشو بهم نشون میده....
برو گمشو...
شروع میکنم ستاره ها رو شمردن....
نه واسه اینکه خوابم ببره....
واسه اینکه ماهو نشمرم بفهمه عددی نیس ...
خیره شده ... نگاه میکنه....
از اسمون میره
مثلا می خواد وانمود کنه...
من به شمارش احتیاج ندارم...
و میره ارزو ی یکی دیگرو بر اورده کنه
بهتر..
به شب پر ستاره نگاه میکنم...
حالا که ماه نیس، خیلی بیشتر شدن...
انقدر میشمرم تا خوابم ببره...
چون مطمئنم صبح که از خواب پاشم ستاره ها بردنم تو آرزوم....
تا دیگه نیازی به ماه نباشه...
©©©عشق©©© ©معنای شعر است© ©الهام رؤیا هاست© ©هیجان رقص است© ©موسیقی آوازهاست© ©عشق© ©شور و شوق روح است© ©احساس قلب است© ©عشق© ©شعر رؤیاهاست© ©رقص آوازهاست© ©روح قلب هاست©
دانشمندان استرالیایی بعد از انجام تحقیقات متوجه شدند مشکلات عاطفی و در حقیقت قلب شکسته حتی میتواند باعث مرگ انسانها شود. این تیم تحقیقاتی از دانشگاه پزشکی سیدنی 80 فرد بالغ را که اخیراً دچار شکستهای عاطفی شدند مورد بررسی قرار دادند. نتایج تحقیقات آنها نشان داد بعد از شکستهای عاطفی بسیاری از افراد دچار ناامیدی و افسردگی میشوند، خواب آنها دچار اختلال میشود و اشتهای خود را از دست میدهند. همچنین در طی این مدت تغییرات خاصی در ساختار فیزیولوژیکی بدن صورت میگیرد که میتواند خطر حملات قلبی را افزایش دهد. دانشمندان با بررسی سلامت افرادی که به تازگی یکی از نزدیکان خود را به واسطه طلاق و مانند آن از دست دادهاند، متوجه شدند این افراد نسبت به دیگران فشار خون بسیار بالاتری دارندو نبض آنها بسیار تندتر میزند و سیستم ایمنی بدن آنها و سیستم لخته شدن خون در آنها دچار تغییرات بسیار زیادی میشود. این تغییرات معمولاً در طی شش ماه اول شکستهای عاطفی رخ میدهد. دانشمندان معتقدند یکی از دلایلی که بعضی از انسانها بعد از این که همسرشان فوت میکند به فاصله چند ماه بعد از فوت او میمیرند یا به بیماریهای سخت و حملات قلبی دچار میشوند. البته وجود رابطه بین وضعیت احساسی و روحی انسانها و سلامت فیزیکی آنها موضوع جدیدی نیست. محققان دهها سال است که در حال تحقیق روی این موضوع هستند تا به تغییراتی که بعد از بروز مشکلات عاطفی برای انسانها رخ میدهد، پی ببرند. بسیاری از کارشناسان معتقدند وضعیت روحی و احساسی انسانها میتواند معیار بسیار مناسبی برای تخمین وضعیت سلامت انسانها در آینده و پیشبینی این موضوع است که آیا ممکن است در آینده آنها دچار بیماری خاصی شوند یا خیر. بر همین اساس در حدود 40 سال پیش دانشمندان تعدادی از رویدادهای زندگی و تأثیر آن روی سلامت افراد را معین کردند و بر اساس شدت تأثیر آنها روی سلامت و وضعیت روحی انسانها، آنها را نمرهگذاری کردند. در پایینترین سطوح میتوان به تعطیلات یا جریمه شدن به دلیل سرعت زیاد در رانندگی اشاره کرد که به ترتیب از لحاظ قدرت تأثیرگذاری روی سلامت انسانها نمره 13 و 11 کسب کردند. در بالاترین سطوح وقایعی مانند احساس بیمصرف بودن، طلاق و مرگ همسر قرار داشت که به ترتیب نمرههای 47، 73 و 100 را کسب کردند. دانشمندان معتقدند در صورتی که شما مجموع نمراتی که به دلیل این رویدادها در طی دو سال گذشته برایتان اتفاق افتاده است را جمع بزنید، میتوانید با دقت خوبی احتمال بیمار شدن در آینده را تخمین بزنید. برای مثال در صورتی که بعد از جمع این نمرات شما نمرهای بین 0 تا 150 دریافت کنید احتمال بیماری در شما پایین است. نمره بین 151 تا 299 نشاندهنده احتمال متوسط و نمره بالاتر از 300 نشاندهنده احتمال زیاد برای مبتلا شدن به بیماریهای مختلف مانند سکتههای قلبی و مانند آناست. یکی دیگر از موضوعاتی که اخیراً توجهات زیادی را به خود جلب کرده است رابطه بین زندگی پر استرس و سرطان است. بررسیها نشان میدهد زندگی پر استرس میتواند باعث ضعف شدید سیستم ایمنی بدن شود که این عامل هم به نوبه خود میتواند خطر ابتلا به سرطان را به طور قابل توجهی افزایش دهد.
تحقیقات نشان میدهد افرادی که دچار شکستهای عاطفی میشوند میزان فشار خونشان افزایش پیدا میکند، ضربان قلب آنها تندتر میزند و سیستم ایمنی بدنشان ضعیفتر میشود.
البته این مطالعات بدان معنا نیست که در صورتی که فردی حتماً امتیاز بالای 300 کسب کرد به طور حتم به بیماری دچار میشود یا فردی که امتیاز پایینی کسب کرد به طور حتم از ابتلا به بیماری در امان است، اما تحقیقات نشان میدهد این آزمایشات میتواند معیار خوبی برای سنجش وضعیت روحی و احساسی انسانها و سلامت ذهنی و جسمی آنها باشد.
اينايي که با موبايل بهشون زنگ ميزني و يهو قطع ميشه وسطش...بعد
دوباره زنگ ميزني
ميبيني اشغاله، ميفهمي اون داره تو رو ميگيره...بعد يه کم صبر ميکني
اون زنگ بزنه هيچ
خبري نميشه، ميفهمي اون زنگ زده ديده اشغاله فهميده تو داري زنگ
ميزني صبر کرده تو
زنگ بزني...بعد تو دوباره زنگ ميزني ميبيني اشغاله...ميفهمي صبرش
تموم شده و تصميم
گرفته خودش زنگ بزنه....دوباره صبر ميکني و .....همين طوري اين
داستان ادامه داره
مامان: پسرمون شام نخورد..خاک به سرم..حتمأ معتاد شده.. بابا: نه بابا
حتمأ بيرون يه چيزي
ختره تلفن دوست پسرش زنگ ميخوره برميداره جواب ميده يارو
ميپرسه:شما؟ دختره ميگه:من خواهرشم…شما؟؟؟ طرف ميگه:من
همين الان فهميدم مادرتم
![]() |
بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرفی
بزنی… بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعا” حرفی واسه گفتن
نداری… گاه سکوت یه اعتراض … گاهی هم انتظار… اما بیشتر وقتا
سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که تو وجودت
داری توصیف کنه! |
![]() |
یه گوشه ی این دنیا ...
|
نظر یادتون نره عاشقا
به نام افریننده ی عشق
*************************************************
*.*.*.*.*.*
![]() |
|
پس کو اون همه عشقی که ازش دم میزدی لعنتی!!
الان کاملا شکل این عکسم بهش اس زدم اماازشانس بدم همین امشب خاموشه
ارمین...
اهنگ اینجاروعوض کردم بی اجازه...
امااین اهنگ حرف دلم من..مانوکرتیم خانوم خوشگل...
عاشقتم هم نفس قسمت من...به سلامتی وجودت خانومم
ارمین تو....
دستانت دور کمرم قفل می شود ...
نفس هایت را روی شانه هایم ، گردنم ، حس می کنم ...
انگشتانت که آرام آرام روی کمرم بازی می کنند ....
گویی با مهره های کمرم عشق بازی می کنند ...
می دانی ... عطر تنت را دوست دارم ...
صدای نفس هایت را ...
دستانت دورم حلقه شده ... و من را به سمت خود می کشی ...
می خواهی من را با خودت یکی کنی ...
گردنم را می بوسی .... گونه هایم ... لبهایم ..... چه حس شیرینی ....
گرمای تنت ... دستانت ... وجودت ... تمام وجودم را در بر می گیرد ...
تو من را در آغوشت جای می دهی ...
من از هر لحظه نفس کشیدن با تو لذت می برم ...
و در وجودت غرق می شوم ........
ارمین مطمین شدم توازنسل فرهاد کوه کنی جناب رابین هود....
خواستم یاداوری کنم...برام شلوار سفیدنخریدیاا...یادت میادکه هی گفتی بیا بشین رواین زمین خیس....تمام شلوارسفیدم به گندکشیده شد...هههه شلوارمیخوام اقایی
راستی منم دلم تنگ شده برا ی فنجون نسکافه داغ کنارت نامرد
....الی تو...دوست دارم
ارمین تو....
کجا؟میخوای تنهام بزاری توکه بی معرفت نبودی...
الهام دوست دارم خانومم...
منم طاقت دوری ندارم اما ی فرصتی بده بزارباخودم کناربیام....
دلم لک زده برا ی لیوان اب برتقال کنارتو....ارمین تو...
دوست دارم عروس خونه من...
دانی
بخدابی تونمیشه قصه روسرکرد.......من قوی هستم امانه تاحدازدست دادن تو......تظاهرکن ازم دوری تظاهرمیکنم هستی.....نمیخوای بدبخت شم....میدونم اما من این بدبختی که توازش دم میزنی روتمام خوشبختی دنیامیدونم.....لوس بازی درنیار دیوونه عشق خودمی....
۲روزبهت وقت دادم بسته دیگه نمکدون اگه نیای بخدامیزارم میرم بلیطمم اوکی کردم....دیگه خوددانی...امایادت باشه الهام تو..تااخردنیا فقط مال تو....همیشه قلبش بخاطرتومیزنه...
بیااشتی....جوون تو دارم دق میکنم...
الی تو....فقط تو....نه هیچ کس وهیچ چیزدیگه ای....دوست دارم

وقتی ناراحتی منم ناراحتم چراباید بگم شادم....
وقتی دلم برااغوشت تنگه چرانباید بگم...
وقتی دلم میخوادببوسمت رانباید بگم....
میدونم چون توماله کس دیگه ای هستی الان..
به جای انکه"نگرانم"باشند
بیا باز هم خودمان را به نفهمی بزنیم!
گاهی بفهمی نفهمی..نفهمی اوج فهم است×
این روزها خوابم نمیبرد
فقط میخوابم تا بیدار نباشم
روزگار عجیبی شده
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست!
همیشه سکوت خونیست
گاهی خرد می شوی زیر بار حرفهای نگفته
غافل از اینکه به تو تهمت بی جنبگی می زنند
هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند
رودخانه ها آب خود را مصرف نمیکنند
درختان میوه خود را نمی خورند
خورشید گرمای خود را استفاده نمیکند
ماه ، در ماه عسل شرکت نمیکند
گل ، عطرش را برای خود گسترش نمیدهد
نتیجه :
زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . .
چرا وقتی دروغ میگی و من لبخند می زنم فکر میکنی خرم . . .
خب یه بارم فکر کن دارم به خریت تو لبخند می زنم . . !
خوش به حالشان !!
خوش به حال اونی که …
وقتی درآغوشت آرام گرفت به او میگویی :
قبل تر از تو ، هیچ کس نبود در افکارم . . .
من که نقاشی ام تعریفی ندارد
لااقل خودت راهت را بکش و بـــــرو !!
برای با او و اوووهــ ـــا بودن چه بی طاقتی
اول من را تمام کن . . !
کارَت که با من تمام شد ، پرت کن بیرون مرا . . .
راحت ترم …
تا بگویی دوستت دارم . . به دروغ . . .
هنوز هم با منی ، خیالت راحت ، دارمت
تو را کنار سگ های وحشی دلم بسته ام !
مانند شیشه
شکستنـــــم آسان بـــود . . .
ولی
دیگـــر به مــن دست نزن
این بار زخمی ات خواهم کرد

کاش ما آدما هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن ،
تفریقت میکنم از تمام زندگی ام
میفهمیدیم که هر آشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره . . .
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است
من میمیرم از این آب مسموم
اما اون که مرده از عشق
من میمیرم از این آب مسموم
تو که معنای عشقی
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغازه راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سر سپرده مثل ما عاشق نبوده
من راهی شدم نگو که زوده
اما اون که عاشقونه جوون سپرده هرگز نمرده
عشق گذشتن از مرز وجو
.
روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو
روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدم
روزی تو را نمیدیدیم از این رو به آن رو میشدم!
گفتی آنچه که میخواهم باش ، از آنچه که میخواستی بهتر شدم
گفتی تنها برای من باش ، از همه گذشتم و تنها مال تو شدم
روزی آمد که من مال تو بودم و تو عاشق کسی دیگر
اینک تنها اشک است که از چشمان من میریزد
تنها شده ام ، باز هم مثل گذشته همدم غمها شده ام
راهی ندارم برای بازگشت ، به یاد دارم شبی دلم تنها به دنبال ذره ای محبت میگشت
نمیپرسم که چرا مرا تنها گذاشتی ، نمیپرسم که چرا قلبم را زیر پا گذاشتی
میدانستم تو نیز مثل همه …
نمیبخشم تو را …
دیگر مهم نیست بودنت ، احساس گناه میکنم در لحظه های بوسیدنت
نمیبخشم تو را ، این تو بودی که روزی گفتی با دنیا نیز عوض نمیکنم تو را
دنیا که سهل است ، تو حتی نفروختی به کسی دیگر مرا
مثل یک جنس کهنه ، دور انداختی مرا!
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم
تو را نمیبخشم ، و اینک روزی آمده که به خاطر تو حتی نمیریزد یک قطره اشکم!
ستاره
آسمانیــــــ می شومــــــ وقتــــی نگاهتـــــ می کنمــــــــ eShgham bia bakhale khoDam aSheghetam deLam miKhad roOZi heZar bar dad Bezanam DoOsSeT daram DifoOnatam Kheyli miKhamet nafasSam
يعني ميشود روزي بيايد ....
تو مرا در اغوش بگيري......
بخواهم گله کنم,بگويي :هيـــس..
تمام کابوسها تــــمــام شد.
چه حس خوبیه اینکه تو هستی و عاشق تر از خودم پیشم نشستی و
عادت میدی منو به مهربونیات، تا من نفس نفس دیوونه شم برات
چه حس خوبیه اینکه تو بامنی، که به روی من لبخند میزنی
اینکه به فکرمی به فکر من فقط، هرچی نگات کنم سیر نمیشم ازت
با تو به زندگیم دل خوشی اومده، خوشبختیه منو چشمات رقم زده
چه حس خوبیه شیرینه لحظه ها، شادم کنار تو همین رو من میخوام
مراقبی یه وقت من بیقرار نشم، سنگ صبورمی که غصه دار نشم
عادت میدی منو به مهربونیات، تا من نفس نفس دیوونه شم برات
چه حس خوبیه اینکه تو بامنی، که به روی من لبخند میزنی
اینکه به فکرمی به فکر من فقط، هرچی نگات کنم سیر نمیشم ازت
با تو به زندگیم دل خوشی اومده، خوشبختیه منو چشمات رقم زده
چه حس خوبیه شیرینه لحظه ها، شادم کنار تو همین رو من میخوام
عشق بيداد من
باختن يعني لحظه عشق
جان سرزمين يعني يعني
زندگي پاک من عشق ليلي و
مجنون
در عشق يعني ... شدن
ساختن عشق
دل يعني
كلبه وامق و
يعني عذرا
عشق شدن
من عشق
فرداي يعني
كودك مسجد
يعني الاقصي
عشق من
عشق آميختن افروختن
يعني به هم عشق سوختن
چشمهاي يكجا يعني كردن
پر ز و غم دردهاي گريه
خون/ درد بيشمار
عشق من
يعني الاسرار
كلبه مخزن
اسرار يعني
آدم برفی هم که باشی
دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد،
دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد،
تا گرمت کند ، تا آرامت کند.
مهم نیست آب شدن... ،نیست شدن...
مهم آن آرامش است
حتی برای چند لحظه...!
زندگی یعنی یکی میشه تموم زندگیت ولی هیچ جای زندگیت حضور نداره نـشـــانی ام را می خـواســـتـی ؟ اما زرد اما خشــک کاش جنس دلها از کاغذ بود نه از شیشه ! آری ، سوختن بهتر از شکستن است روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟ نمیگـویـــد بیــا . . درد داره.. منو ” شما ” صدا می کنی از ” تـــو ” دلـگیـــر نیستــــم…. کــــه بیوفاییت را صبــــورانــــه تحمـــــل میکـنــــد… خدایا آرامتر زیباترین ”نگاه” را در ”چشمان” کسی دیدم گاهی آدم فعل خواستن را صرف میکند وقتی یک مشترک ”موردنظر” هست ولی”دردسترس”نیست چای را انتظاری نیست، تلخ است، اگر تنهایش بگذاری سرد می شود… هــــــــی تــــــــــــو ! کاغذ باطله فرداست…
هــمـان مـحـلــه ی قـدیـمی پاءیز!
مـنتـظرم هـــنـوز ...
گاهی بیـاد می آورم تــو را
زیـر پـا ڪه می مـــانـم ...
کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی..
مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !
نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی
از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار..
و امــــــــروز
بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد
تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــم اشتباهاتـــــــــــــت را
ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم
مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنــــــــد ..
نمیگـویــد بــاش !
نمیگـویــد به مــن حتــی بـرو و راحتــم بگذار !
میـــآیــد ،
حـرف هـای عـاشقـانـه ام را میخواند !
لبخنـــد میــزنـد . . .
و میــرود . . .
من که تا دیروز عزیز دلت بودم..
از دلـــم دلـگیـــرم….
نیازی ب زمین لرزه نیست
کاخ_آرزوهای_این مردم
باتلنگری هم فرو می ریخت..
که هرگز”مرا”ندید..
اینطور میشود
خواستم
خواستی
نشد..
ناچار میشی روکنی به مشترکی که ”دردسترس” هست اما ”موردنظر” نیست..
اما مرا انتظاری هست، نکند تلخ شوم یا که از تنهایی سرد….
از اینکه امروز مورد توجه هستی خوشحال نباش تیتر اول روزنامه امروز
با همه ی محبوبیتش
OoOoOoMmMm BOoOoS مــن ـــ تــو= تـــو + اون به همین راحتی !! برای من همین "تـــو" کافیست ، برای تــو چند "او" ؟!
جوونا اینو بدونید عاشقی فقط عذابه نغمه های عشقونه ب خدا همش حبابه توی این دور و زمونه ادما وفا ندارن فقط هر لحظه یه دردی روی دردامون می آرن ماجراهای جدایی این روزا خیلی زیادن قصه های دل سپردن خیلی تکراری و سادن حالا هم هر چی بگم واستون فایده نداره ولی آخرش می بینید چه مصیبتهایی داره توی عشقای زمینی یکی آخرش می بازه بعد از اون با زخم حرفا تا ابد بایدبسازه مگه عاشقی چی میخواد یه نگاه عاشقونه کمی لبخند یه سلام بچه گونه جای نگاه ساده دلتون باید بمیره تموم زندگی تونو غم و غصه ها بگیره اولش همیشه خوبه پر وعده های نابه ولی یکم که گذشتین می بینید همش سرابه واسه یک ذره محبت سرتون منت می ذارن دنیاتونو که گرفتن دیگه کارتون ندارن نگو این یه چیز دیگست ب خدا اینا خیاله جوونای این زمونه وفاداریشون محاله شما از خدا گذشتین واسه بنده هاش می میرین جوونا این کفر محضه سراغ از خدا بگیرین جوونا عاشق نباشین آدما همه یه جورن اونا هم که فرقی دارن دیگه از ما خیلی دورن آی جوون چشماتو واکن سرگذشتا رو نگاه کن آدما وفا ندارن یه کمی یاد خدا کن عاشق هر کی باشی می پره مثل پرنده کسی که خدا رو داره به غریبه دل می بنده؟ جوونا باید بدونیم اینجوری فایده نداره اگه عاشق خدا شیم تو دلا وفا می ذاره..
نه آن قدر پاکم که کمــــــکم کنی نه آن قدر بـــــــدم که رهایـــــــــم کنی میان ایـــــن دو گمم ! هم خود را و هــــم تو را آزار مـیدهم هر چه قدر تــــلاش می کنم نتوانستم آنــــی باشـم که تو خواســـتی و هر گز دوســت ندارم آنی باشم کــه تو رهایـــــــم کنی ... آن قدر بی تو تنهـــــا هستــم که بی تو یعــنی "هیـــچ" ....یعنـــی پـــــوچ ..... خــــــدایا پـس هیــچ وقـت رهــایم نکن..... رهایم نکن وقتی کسی نیست تا دستم های تنهایم را بگیرد در دستانش رهایم نکن وقتی اشک می ریزم و کسی نیست اشکایم را پاک کند بغلم کند سرم را روی سینه اش بگذارد و بگوید غصه نخور تا وقتی من کنارتم! رهایم نکن وقتی با تمام وجودم صدایت میزنم میخواهم که باشی حتی نزدیک تر از رگ گردن!
تو را سوگند بر مظلو میت علی و دلهای مملوّ از آه و فغان
به حرمت شب قدر بینوایان را در حسرت سعادت ناشی از
فضیلت خویش مسوزان
و دلهای افتاده را از درگاه با عظمت خویش نا امید مفرما
وقتی فهمیدی عشقت بهت خیانت کرده چی کار کردی؟؟؟؟؟؟ 5/جایگزین مناسب به جاش پیدا کردم
2/ فراموشش کردم
3/بخشیدمش
4/فقط گریه کردم
وطــــــــــــــــن یعـــــــــــــــــــــــــــــــــــنی :
وطن یعنی دویدن در پی نان...!!
وطن یعنی كمك كردن به لبنان...!!
وطن یعنی عرب را چاق كردن...!!
... معلم های خود را داغ كردن....!!
وطن یعنی همین بنزین همین نفت...!!
وطن یعنی همین نفتی كه توی سفره ها رفت...!!
وطن یعنی همین آیینه ی دق...!!
وطن یعنی خلایق هر چه لایق...!!
دل شکسته
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت
روز جدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روز سختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی است
روزی است که درآن تـــــمام خاطـــــــــرات / /همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانند قطاری
از جــــــــــــــلوی چشمانتان رد می شودوتـو راهی جــز تکـــــــــــــــان دادن دستـــــــــــــــــــــــت
برای دور شـــــــــــدن خاطراتــــــــت نــــداری / / جــــــــــــــــــــدایی روز اســـــت کــــــــــــــــــــه در آن
باید عــــــــــــــشق خـــــود را در قلبـت بکشی روزی اســــــــــــت که بایــــــــــــــــــــــــــــــــــــد در آن
اشک ریـــــــــخت اشک ریـــــــــخت ... و برای / /خاطـــــــــــــــرات گــــــــــــذشته خـــــــــــــــــــــــــــــود
قبـــــــــــــری از جـــــــــــنس تنـــــــــــــــهایی پیدا کنیم روزجدایی همانند آشنایی شیرین وزیبــا نـیست
همــــــــــــــــانند روز های زیبــــــــــــــــایی که/ / با یکدیــــــــــــــــــــــــگر هستیم خوب و قشنگ نیست
روزی است که در آن بــــــــــــاید سکــــــــــــوت کنی سکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت
در مقابل عـــــشق ، گـــریه ، قلـــب شکـسته/ / راهـــــــــی جز سکـــــــــــــــــــــــــــــوت وجود ندارد
راهـــــی جز تحــــــمل وجود نــــدارد راهی نــ ــیست که در آن بتوانی خـــــــــــــود را غمگین نیابی
راهـــــــــی نـــــــــــــــــیست ....بــــــــاید / /بــــــــــــــا خــــــــــــــــــــود در تنهایی حرف بزنی
هیـــــــــــــچ کس نــــیست که با تـــــــــــ ــو همدردی کند هیـــــــــــــــچ کس نیست.....
جــــــــــــــز سکوت و تنهایی .....این دو/ / یار همیشه عاشقان تنـــها را همراهی میکنند
تـــــا در سکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـوت و تنهایی خود بـــــــــــــــــــــــمیرند.....
وکــــــــسی صدای گـــــــــــــــــــــ/ /ــــریه و ناله های آن ها را نــــــــــــــشنود
شاید هیـــــــچ کس نــفهمد که آن عاشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق تنها
در سینــه دردی دارد که هــچکس/ /هیچوقت متوجه نـــــــــــــــــــــــشد
جز خدا........................... ......................................
خــــــــــــــــــــدا صــدایم را / /بــــــــــــشنــــــــــــــــــــــــــو
که چـگونه بـــــــــــه درگاه تــــو کمک می خواهـــــــــم
زمانی که در سکــــوت و/ /تنهایی اسیـــــــــر هستم
تنها اشـک غـم مـــن را تسکیـــــــن نمی دهد
یــــاری تو هم مرا / /کـــــــــــــمک می کند
مــرادرتنـــــهایی کــــــــــــــــمک کن
یـــــــــــــــــــــ/ /اری ام بـــــــــده
یــــــــــاری ام بــــــــــده
...ای..../ /...خدا....
........ .......
.....//...
.
. .
. .
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند...
آدمهای ساده را دوست دارم، همان ها که بدی هیچ کس را با
یا حسین شهید
اما با هر کسی نباشن…

خیابان های خالی
خیابان های خالی
دلم انگار باور کرده آن عشــــــق خیالی را، نسیمی هست...
ابــــــــــــری هســــــــــــت...
اما نیستی در شهــــر دلـــــــــم بیهـــــــــوده می گـــــــــردد
خیابــــــان های خالـــــــــی را
شب ...
با کوله باری از آرامش
از گردونه زمان فرا میرسد٬
با ستاره هایی از جنس امید
و مهتابی که به روی شب زنده داران لبخند میزند
تا فردا٬
پنجره های زندگانی
به روی سپیده روشن باز شوند ... !!!



تویی که الان پشت مانیتور قوز کردی…
تویی که الان با کله اومدی رو صفحه مانیتور دستتو گذاشتی زیر چونت…
تویی که الان از فرط تنهایی بغضت گرفته…
تویی که از بس خسته ای دلت گرفته…
تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه…
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره…
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی …
تویی که دلت میخواد فریاد بزنی…
تویی که یه عمر سنگ صبور بودی…
تویی که دلت میخواد با روزگار دعوا کنی…
تویی که اومدی فراموش کنی یاد یه خاطره افتادی….
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی…
تویی که تنهایی…
تویی که همه دنیات شده بی کسی…
تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال…
تویی که واس خودت آواز میخونی….
تویی که حرفای دلتو تو کتابات مینویسی….
تویی که شبا رو بالشت خیس میخوابی…
تویی که میری زیر پتو تا کسی صدای گریه هاتو نشنوه…
تویی که همه دلخوشیت شده اینترنت….
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی…
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی…
بـــــــــــــه ســـــــــــــــلــــــــــــامـــــــــتـــــــــــــی تـــــــــــو…….
